بدون عنوان
بالاخره روز تولد گلم فرا رسید....
صبح ساعت 10و نیم بود که بیدار شدم و دیدم که مامانم رفته بیرون و یادداشت گذاشته که برای خرید واسه خواهرم رفته، من فهمیدم دلش طاقت نیاورده و همون کیفی که از خیلی وقته گل من انتخاب کرده رو میخواد واسش بخره
وقتی که مامانم برگشت دیدم یه کیف دخترانه قشنگ از توی پاکت چشمک میزنه سریع خواهرم صدا زدم که اومد دید و واقعا خوشحال شد .
گل من امشب هم که ساعتاي 11بود که کیک تولد ی که روز جمعه به انتخاب من خریده شده بود و عکسش رو هم میذارم رو برش زد و شمع رو فوت کرد با آرزوهای خوب........🎈🎆🎁🌛🎂🙏👭😁😉
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی