نامه ای به ...

نشد که نشد 

هنوز موفق نشدیم اون موردی که مد نظرمون بود پیدا کنیم .شاید فردا اگه خدا خواست بريم و دوباره بررسی کنیم شاید پیدا شد ،حال این روزام خوب نیست اصلا ،اما بازم امیدوارم اما نه زيادنه کم ایمان دارم به خدایی که بالا سرمه و همیشه بوده و هست و من ديده و جوابم داده فردا پنج شنبست فقط یه روز تا جمعه مونده و دو روز تا شنبه ،نمیدونم چی می نویسم فقط دوست دارم بنویسم تا خالی شم از واژه ها از کلمات و کلمه ،بگذریم .شاید هرکی بیاد و این متن بخونه حسن درک کنه شایدم بخنده یا شاید اصلا کسی به این سیاره دلتنگی های من وارد نشه و اینجا هنوووز یه سیاره کشف نشده باشه،اما من هستم سعی میکنم باشم سعی میکنم دووم بیارم و اینجا رو برای خودم برای این روزام برای ثبت این حس و حالام نگهش دارم درسته که دفتر خاطراتم تمامش پره از تعریف و تمجید و حرفهایی که خوندنش اشکم در مياره یا یه لبخند شده برای یه ثانیه روی لبام بوجود میاد اما این لحظاتم این زمان هایی که داره مثل باد میگذره و اصلا بهش توجه نمیکنم برام مهم تره ،مهم تره چون این روزاست که همیشه موندگآره ،جوونی گوهر نابيه که داره بدون اینکه بفهمم از دستم می ره و قدرش نمیدونم دیگه دوست ندارم انقدر بی تفاوت باشم دیگه دوست ندارم مقایسه بشم دیگه دوست ندارم وابسته باشم دیگه دوست ندارم اراده ای نداشته باشم و کلی دیگه های دیگه که کل روز باید ازشون صحبت کنم ،پس اینجا رو حفظ میکنم برای این روزام این لحظه هام ...آدرسش به عزیزترین خواهر روی زمین عزیزترین فرشته ای که خدا بهم هدیه کرده ،کسی که کلی خاطرات کلی اتفاقات باهم از سرگذرونديم باهم خندیدیم با هم کلی گریه کردیم کلی تحقیر شدیم کلی تنها بودیم کلی حرف زدیم کلی فکر کردیم و باهم بزرگ شدیم دادم شاید یه روزی بیاد و ببینه چه فکرايي تو سر خواهرش گذشته چه بغضايي که توی دلش بوده چه حالی داشته ...فدای خواهر عزیزم ان شالله زودتر خوب بشی قربونت برم الهی بمیرم برات که هر وقت درد داری منم با تو درد ميکشم با تو میگیرم و زنده میشم با تو غصه می خورم برای حال آینده و مثل همیشه گذشته ای که نشد توی دستامون نگهش داریم ...