بدون عنوان
دیروز بعد از افطار بود که بابام گفت بابای پسره از صبح تا الان ۲بار اومده پیش بابام که ازش واسه زمان اومدنشون به خونمون سوال کنه و بابام گفته که باید با مامانم و من صحبت کنه ،من توی دلم گفتم چقدر پسره هل تشریف داره که نتونستم تا هفته دیگه صبر کنن .من به مامانم گفتم بهتره که اول هفته نباشه بندازيم پنج شنبه ولی مامانم گفت اگر زودتر بیان خیال تو هم راحت تره و استرست از بین می ره .
فعلا دلم رو به فردا خوش کردم که قراره برم کلاس و یکم از این حال و هوای مبهم در بیام .خدایا خودت کمکم کن😶
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی