دوشنبه ۲۱ ام
دیروز ظهر نرفتیم شاندیز ....
به جای اون بعدازظهر رفتیم خیاطی واسه اندازه گیری که متاسفانه اونم خانومش نبود و فقط پارچه ها رو دادیم به خیاط.اما متاسفانه اونم کم بود و مجبور شدیم بریم بخریم از سرش که متاسفانه اونم نبود،اما به جاش یه رنگ دیگه قراره بخریم ...خداکنه این دوختن لباس بعد از سالیان سال خوب پیش بره .اخه ما معمولا لباس رو نمیدوزیم و حاضری از بازار میخریم .
بعد از پارچه فروشی رفتیم مغازه دوست بابام واسه دیدن پارچه های چادری و مقنعه و...خواهرم یه مدل چادر سرش کرد منم همینطور دیدم خانم خیاط بیش از حد مهربونه و لبخند بیش از حدی میزد ،اخر که داشتیم می اومدیم از مامانم ضماره خونه رو خواست ،نمیدونم این بیست تیر چه حکمتی داره !!!
اما امروز ؛امروز ساعت دو تا چهار کلاس تئوری داریم با خواهری و شب؛شب هم از هشت تا ده کلاس ساز دارم واسه تمریین برای پنج شنبه ....
در کل روز پرباری خواهد بود.