خواهر گلم خواهر گلم ، تا این لحظه: 26 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره
اورانوساورانوس، تا این لحظه: 30 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره
سیاره منسیاره من، تا این لحظه: 9 سال و 23 روز سن داره
للیللی، تا این لحظه: 25 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

🌠سیاره

روزانه

به نام خدا ... امروز هم مثل روزای دیگه ی خدا ،یه روز معمولی بود با تمام اتفاقات معمولی ای که تو همه روزا هست ... از موقع سحر تا ساعت سه بعدازظهر خواب بودم و همش خوابای رنگی میدیدم ... روزه گرفتن واسه من که چند ساله روزه میگیرم خیلی آسون شده اصلا علاقه ای ندارم به آب و غذا ،فقط خسته ام ،خسته ... کاش زودتر این خستگی ها و بی حوصلگی ها تموم بشه ... ...
21 خرداد 1396

گذر روزهایم

سلام به وبلاگم و حال و هوای خوبش حسابی دلم میخوایت بنویسم و چ بهتر که این امکان تازه هم برای آدمای کم حوصله ای مثل من فراهم شد ... این روزام همراه شده با تردید و دلهره و ترس .... ترسی که همیشه دوستش دارم راستی بیست و سوم تولد خواهر کوچولومه ،عاشقتم عزیزم ،فرشته ی من ،واقعا زندگی در کنار تو مثه رویاست ... ️ دوشنبه رفتم واسش کادو خریدم همون چیزی که فکر میکردم حسابی خوشحالش میکنه ...کتاب......
17 خرداد 1396

بدون عنوان

به نام اونی که همیشه حامی من بوده و هست ... چقدر اینجا رو دوست دارم ،پر از حسای خوب و دوست داشتنیه حتی با وجود پست های غمگینش. سه شنبه نمیدونم چه اتفاقی خواهد افتاد ،اما همه چیز میسپرم به خدا و ازش میخوام بهترین ها رو برام رقم بزنه ...
31 ارديبهشت 1396

بدون عنوان

خداجونم خودت کمکم کن ،دلم تنگ شده برای خیلی چیزا و خیلی از حسایی که داره فراموشم میشه ،دوباره من برگردون به اون روزا ....
29 فروردين 1396

سال ۹۶

سال جدیدی رو شروع کردیم ،امیدوارم امسال که سال منه سالی خوب باشه و پر از اتفاقای خوب و شاد.... الهی آمین
8 فروردين 1396

روزها

آخر سال و همه در تکاپوی خرید و شستشو ...اما واقعا لحظه های خاصیه که قدر تک تکشون باید بدونی ...پر از خاطره است پر از تجربه و تکرار خوشایند از حال و هوای خودم اگر بخوام بکم بهتره چیزی نگم ،اخه یکم ناراحتم از اینکه قراره تابستون بریم خونه جدید و شش ماه تمام گذشت و تموم نشد ،حیف اونهمه برنامه ریزی و ذوق و شوق اما بازم خداروشکر واسه همه نگاه هاش ،الانم که خونه نصفه کارست ،میریم روی فرشی که پهن کردیم اونجا میشینیم و یه چیزی میخوریم و صدامون موقع حرف زدن توی خونه ی خالی میپیچه و من و خواهری میریم اتاقامون رو بررسی میکنیم و مثل بچگی هامون پر میشیم از خنده و شوخی... ممنونم از خدا بابت اینکه کاری کرد تا بابام ماشین رو عوض کرد تا نگرانیم بابت را...
27 اسفند 1395
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به 🌠سیاره می باشد